معنی جر بمان - جستجوی لغت در جدول جو
جر بمان
بالا آمدن
ادامه...
بالا آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر در زمان
در زمان
دَر زَمان
درحال، فی الفور
ادامه...
درحال، فی الفور
فرهنگ فارسی عمید
تصویر جرمان
جرمان
تن و بدن
ادامه...
تن و بدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر در زمان
در زمان
در حال فورا فی لافور. رشته و ریسمان تافته که در سوزن کشند
ادامه...
در حال فورا فی لافور. رشته و ریسمان تافته که در سوزن کشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر جربان
جربان
جمع جریب، پارسی تازی گشته گری ها گریب ها اندازه ای است
ادامه...
جمع جریب، پارسی تازی گشته گری ها گریب ها اندازه ای است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر کر زمان
کر زمان
((کَ))
آسمان، عرش، سپهر
ادامه...
آسمان، عرش، سپهر
فرهنگ فارسی معین
را بمان
مدارا کردن، راه آمدن
ادامه...
مدارا کردن، راه آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
هربمان
صدای خفیف، ور آمدن خمیر، چکیده شدن ماست
ادامه...
صدای خفیف، ور آمدن خمیر، چکیده شدن ماست
فرهنگ گویش مازندرانی
سربمان
به نهایت رسیدن، تمام شدن، سر آمدن
ادامه...
به نهایت رسیدن، تمام شدن، سر آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
ور بمئن
ور آمدن خمیر، آماده شدن خمیر برای پخت
ادامه...
ور آمدن خمیر، آماده شدن خمیر برای پخت
فرهنگ گویش مازندرانی
کل بمان
گاومیش سه ساله، به مرحله جفت گیری رسیدن، آمادگی جنسی چهارپایان
ادامه...
گاومیش سه ساله، به مرحله جفت گیری رسیدن، آمادگی جنسی چهارپایان
فرهنگ گویش مازندرانی
صبر بمان
عطسه آمدن به مفهوم بدیمنی و عدم ارتکاب و اقدام به عملی
ادامه...
عطسه آمدن به مفهوم بدیمنی و عدم ارتکاب و اقدام به عملی
فرهنگ گویش مازندرانی
سر بزان
دیدار کردن به قصد مواظبت، ذبح کردن
ادامه...
دیدار کردن به قصد مواظبت، ذبح کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
دردبمان
درد کشیدن، به درد دچار شدن، به درد آمدن
ادامه...
درد کشیدن، به درد دچار شدن، به درد آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جیر بمان
پایین آمدن
ادامه...
پایین آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بدائن
پاره کردن
ادامه...
پاره کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بردن
پاره شدن پارچه و غیره
ادامه...
پاره شدن پارچه و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بزئن
دبه در آوردن، حقه و نیرنگ در آوردن به هنگام بازی، حقیقت
ادامه...
دبه در آوردن، حقه و نیرنگ در آوردن به هنگام بازی، حقیقت
فرهنگ گویش مازندرانی
جر بموئن
پایین آمدن
ادامه...
پایین آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
پر بزان
پر زدن، پرواز کردن
ادامه...
پر زدن، پرواز کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
اور بمان
به جنبش موزون درآمدن، قرواطوار آمدن
ادامه...
به جنبش موزون درآمدن، قرواطوار آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چر بزان
انباشتن هیزم به قصد ذخیره سازی
ادامه...
انباشتن هیزم به قصد ذخیره سازی
فرهنگ گویش مازندرانی